اعتقاد و توقع، غم و بیخیالی
سلامی دوباره به همگی. این مطلب رو درحالی مینویسم که همه چی روبراه بود ولی با گفتن یک جمله از اطرافیانم حالم دگرگون شد و مه غلیظی از جنس غم گلوم رو پوشوند. از غم نمیشه فرار کرد ولی باید کنترلش کرد باید قبول کرد که به اندازه همه انسانها روی زمین عقیده و رفتار و منش وجود داره و هرکسی تو زندگی دیدگاه خاص خودش رو داره بعضی چیزا ممکنه برای بعضیها مهم باشه ولی برای بعضیها بی اهمیت باشه. اگر چیزی برای آدم مهم باشه و ناراحتش کنه لزوما نباید از دیگران توقع داشته باشه که برای اوناهم هم مهم باشه، اگر چیزی رو زشت میدونی نباید توقع داشته باشی دیگران هم اونو زشت بدونن شاید برای دیگران اون چیز، زشت یا خلاف شئونات نباشه. نمیدونم ولی انسانه دیگه ناراحت میشه و انگار وقتی چیزی از کسی میبینه یا حرفی میشنوه که به مزاجش خوش نیاد یه حس تنفر یا ناخوشایندی نسبت به طرف مقابل بهش دست میده. نمیدونم کلا خیلی سخته بخوای باخودت کنار بیای و به خودت بقبولونی که به تو چه، زندگی خودشه تو خوشت نمیاد تو انجامش نده و اگر میبینی رو مخه دوری کن و کاری نداشته باش بهش ،فقط درحد یه سلام و علیک و کار شرکت. ولی سخته بخدا. خیلی هم سخته. جالبه تو این مواقع با طرفت خیلی عادی برخورد میکنی ولی اون نمیدونه تو دلت آشوبه و هیزمهای نگرش تو نسبت به اون شعله ورند و داری ظاهرو حفظ میکنی و بروی خودت نمیاری. خلاصه که شاید شما حرف منو نفهمید ولی نمیتونم این قضیه رو بیشتر براتون باز کنم چون خیلی چیزا هست که دیگران نمیفهمند فقط مسخرت میکنند (بقول صادق هدایت). اگر بتونی با خودت نسبت به عقاید دیگران کنار بیای زندگی آرامی خواهی داشت در غیر اینصورت باید صبر کنی تا مرگ دست آرامش به سرت بکشه. دوستون دارم البته باید داشته باشم چون کائنات قانونی داره که میگه به همه کس و همه چیز عشق بورز تا دنیا روی خوشش رو بهت نشون بده. نمیدونم والا ما که کلا چیزی نفهمیدیم از این دنیا.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.