دیر یا زود باید جمع و جور کرد و آماده سفر به سرزمین مادریمون شد سرزمینی که مرز و حدی ندارد و ویزا نمیخواهد. سرزمینی که پادشاهش با آغوش باز از همه مسافران استقبال میکنه چون مسافران تکه های وجودش هستند که با بازگشتشون او را تکمیل میسازند. در این حالت است که او خطاب به این مسافران میگوید جایتان در وجودم خالی بود بدون شما انگار چیزی گم کرده بودم. عزیزانم میدونم سفر خوبی نفرستادمتون ولی به شما ابزاری طلایی به نام اختیار و عقل دادم که خود آنچه دوست دارید بسازید و برای خودتان هرآنچه لازم است مهیا کنید تا در مقصدتون روی زمین خاکی آسایش داشته باشید ولی متاسفانه بعضی از بنده های من کم لطفی کردند و برای خودشان مرزهایی ایجاد کردند و دیگران را راه ندادند. برای خودشان که در آن حلقه یودند اسم نژاد و قوم و ملیت انتخاب کردند و به بقیه گفتند غریبه. میدانم سخت گذشت چرا که خیلی ها زیاده طلبی کردند و حریص شدند، به قلمرو دیگران یورش بردند که آنها را فتح کنند و قلمرو خودشان را گسترده تر. آرامش و آسایش را ازدیگران سلب نموده و نگذاشتند دیگران فکری راحت برای انجام کارهایشان داشته باشند.
اما عزیزان تمام شد اون کابوسها و وحشتها، استرسها و اظطرابها به پایان رسید و الان شما اینجا در کنار من به آرامش ابدی رسیدید. فقط گله ای دارم از همراهانتان که وقتی در ترمینال مسافری بنام غسالخانه شما را بدرقه میکردند، چرا اینگونه شیون و زاری و گریه میکردند؟ مگر از اوضاع کره خاکی باخبر نبودند؟ مگر خودشان در عذاب نبودند؟ آهان شاید به شما که سفرتان به اتمام رسید حسادت میکردند و دوست داشتند جای شما بودند ولی خب پرواز جا نمیداد باید صبر کنند تا نوبت روز و ساعت پروازشان بشود ولی نباید فقط دو تا سه ساعت قبل در ترمینال آماده شوند از خیلی قبل باید برناهم ریزی داشته باشند چون این سفر لحظه آخریست و رایگان.
صحبت از ترمینال مسافربری ای، بنام غسالخانه شد. تابحال آنجا رفتید؟ مسافران خود را در آنجا بدرقه کردید؟ جایی است که بسته به نگاه شما میتواند هم آرامش بخش و هم عذاب آور باشد. کسانی که تمام مدت به فکر رفتن و هجران عزیزانشان هستند حال خوبی ندارند و به خاطراتشان، چه خوب و چه بد با مسافرانشان، فکر میکنند و زار زار گریه میکنند اما دراین میان هستند کسانی که به مسافران سفیدپوش خیره میشوند و فکرشان بیدار میشود و آنها را باخود میبرد به سمت سرزمین حقیقت. از دید این افراد متفکر، ترمینال بوی عطری میدهد به نام حقیقت که در هیچ عطر فروشی پیدا نمیشود. حقیقت بوی خوشی دارد آدم را مست میکند و این بو قدرت اثری دارد که خیلی خیلی قویتر از مسکنان مصنوعی و ساختگی، انسان را به آرامش میرساند. چطور؟ با ایجاد طوفان فکری.......... که به انسان یادآور میشود غصه نخور دیر یا زود باید رفت. نگران نباش دیر یا زود باید رفت، هروقت دلتان گرفت و استرس داشتید و یا دلتان شکت و مورد اذیت و بی مهری قرار گرفتید و هروقت دچار مشکلات و طوفانهای سخت و وحشتناک شدید، با تداعی این صحنه ها در ترمینال و بوی خوش حقیقتش خود را به آرامش برسانید و به خود بگویید:
چرا غم و غصه؟ دیر یا زود باید رفت و این کابوس رو تنها گذاشت