جوینده اسرار آفرینش و زندگی

مشغولیم و بی حواس به وقایع، گرفتاریم و بی توجه به حقایق

جوینده اسرار آفرینش و زندگی

مشغولیم و بی حواس به وقایع، گرفتاریم و بی توجه به حقایق

باید به سمت حق قدم برداشت، تفکر کرد و تفکر کرد، چرا که برای ماموریتی سخت تر از روزمره گیهای زندگی به این زمین خاکی منتقل شدیم ولی در بند خیالات و توهمات رنگارنگ اسیریم و زمان و توانی برای تفکر عمیق به آفرینش خود نداریم.

۳ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۷ ثبت شده است

مواقع بسیاری در زندگی هست که هر کدام از ما بر سر یک دوراهی قرار میگیریم و تصمیم برای ما سخت میشه. نمیدونیم چیکار کنیم آخه یکی از تصمیمها به نفعمونه و دیگری به ضررمونه. تو این حالت خیلیهامون خود درگیری پیدا میکنیم و ذهنمون آشفته به طوفانهای فکری ای میشه که بصورت ضد و نقیض قطار میشن و یکیشون آروممون میکنه و میگه همین راه درسته برو جلو، که اگر همون راه مدنظر خودمون هم باشه، باعث یه حس خوب و خوشحالی در وجودمون میشه، و یکی از فکرها که ضد این فکر خوبست، مسئله دیگری که نمیشه بهش توجه نکرد رو تو ذهنت شعله ور میکنه و فکر قبلی رو به آتیش میکشه. 

شاید هضم مطلبی که الان براتون نوشتم یکم سخت باشه ولی اگر الان براتون، با یه مثال، توضیح بهتر و کاملتری رو بدم ممکنه آخرش بهم بگین آی گفتی !!! باید قبول کرد که طبق یک واقعیت عینی هیچ انسانی با اختیار خودش متولد نشده. اگر این دنیا رو به یک پازل تشبیه کنیم هرکدوم از ما تکه ای از این پازل هستیم که باید درست سرجای خودمون بشینیم تا این پازل تکمیل بشه حالا اگه کسی بیاد و مانع نشستن ما بشه محاسبات این پازل به هم میریزه. یعنی چی؟ یعنی به هر انسانی احساسات و ذوق و سلیقه و علاقه و استعداد خاصی داده شده که فقط در یک تکه یا مکان این پازل جا میگیره و بهمین خاطر اگر بخواد اونارو نادیده بگیره و زیر پا بذاره مثل این میمونه که تکه وجودی خودش رو مچاله کرده یا بهتر بگیم از شکل و قالب اصلی خودش خارج کرده و دیگه نمیتونه تو اون مکان قرار بگیره و بدرد مکان دیگه هم نمیخوره برای همین تا آخر عمر باید با افسردگی و آرزو بدل موندن در این پازل سر کنه تا برداشته بشه و نفر دیگه ای که مستحق این قسمت هست آفریده بشه و بیاد جاشو پر کنه.

حالا در این میان خیلی از ما بخاطر حرف دیگران یا خواسته های دیگران خصوصا پدر و مادر که از بدو تولد بهمون گفتن باید بهشون نیکی کنیم ، تکه خودمون رو بد شکل میکنیم و دیگه برای همیشه جای خودمون رو از دست میدیم و کس دیگه ای هم نمیتونه جاش رو به ما بده.مثلا یک فرزند علاقه بسیاری به رشته موسیقی داره - من معتقدم که کسی علاقه قلبی به چیزی داشته باشه استعدادش هم خودبخود به علاقش جوش خورده - پس این شخص اگر هدفش رو دنبال کنه میتونه به جایی برسه که همون مکان درست خودش در این پازله. اما امان از روزی که سر دوراهی گیر کنه و بخاطر مخالفت پدر و مادرش راه دیگه ای رو ادامه بده اینجاست که با خودش پیوسته درگیر میشه و هی با خودش تو ذهنش میگه: مگه کار خلاف شرعه؟ مگه انسان چند بار متولد میشه؟ اگر راه پدر و مادرم رو برم و موفق نشم و بهشون اعتراض کنم که شما این راه رو جلو پام گذاشتین و اونا هم برگردن بگن به ما ربطی نداره و از بیعرضگی خودت بوده میخواستی قبول نکنی و....... . حالا همون فرزنداز طرفی بخواد راه خودش رو بره و از طرفی هی بفکر پدر و مادرش باشه و افکاری مانند نکنه غصه بخورن و مریض بشن و همه بگن بچش اذیتشون کرد و اینطوریشون کرد و .... . اینها همش همون افکار ضد و نقیضی هست که خدمتتون عرض کردم ولی حالا با صحبتهای گفته شده چاره چیست؟

ایثار کنیم و بد شکل بشیم بخاطر عزیزانمون و جامون رو از دست بدیم و آخرش سرزنش بشنویم و یا از دید دیگران حماقت کنیم و راه خودمون رو بریم و بشینیم تو جایگاه اصلی خودمون.  

سختی اینطور تصمیمات بیشتر در مواردی هست که خواسته، خواسته کسانی باشد که به ما گفتند دلشون رو نشکنیم. اینجاست که میمونیم چیکار کنیم 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ ارديبهشت ۹۷ ، ۲۱:۲۰
صابر میرزائی

شاید به جرئت بشه گفت درصد بالایی از مشکلات و بدبختیهای بشر و یا یک جامعه به همین خصلت بر میگرده و شاید همش. چه انسانهایی که بدبخت نشدن و چه انسانهایی رو که بدبخت نکردن. کافیه شعله ور بشه و جلوش رو نشه گرفت، آتیش میزنه به هستی و نیستی آدم. اگر در همین لحظه به مشکلات اقتصادی و محیط زیستی و آلودگی هوا و .... یه تامل کوچیک بکنید خواهید فهمید تماما براثر همین خصلت آدمیزاده. تولید ماشن زیاد بخاطر سود و منفعت، خراب کردن جنگلها بخاطر ویلا سازی و فروش آنها بخاطر پول و سود بیشتر، احتکار کردن و حقوق ناکافی دادن به زیر دستان و واردات بیش از اندازه و دلالی و ...... همه و همه بخاطر عطش انسان برای پول و سود بیشتره. فکر و خواب و خوراک رو از انسان میگیره و اون رو برده حلقه به گوش خودش میکنه. حرص و ولع در خوردن که بظاهر لذت بخشه ولی عاقبتش هزارجور مریضیه به آدم میفهمونه که این مار خوش خط و خال بظاهر قشنگ نیش زهر آلودی داره که هنوز دارویی براش کشف نشده. چه خانواده هایی که بخاطر همین خصلت از هم پاشیدند و رابطشون به انتهای خودش رسید و از هم جدا شدند. چه خونها و قتلهایی که فقط به خاطر همین خصلت صورت گرفت و کانون خانواده رو به آتش کشید. پدر و فرزند دست به یقه شدند، مادر در دلش آشوب و چشمانش پر از اشک شد و بچه های کوچک تر که با صورت گریان التماس می کنند ترو خدا نکنید. برادر با برادر دشمن شد بعد از فوت پدر که سهم من باید بیشتر باشه و من بیشتر به پدر رسیدگی کردم و ..... هزاران حرف مفت دیگه که از زندان تنگ فکری انسانها خارج میشود تا چنگی به بیشتر به تپه مال و منال بزنند.

و همه بی خبر از اصل موضوع، مرگ. مهر اتمام به پیشانیها میخوره و همه حیران و آشفته که چی شد؟ چقدر مسخره این همه دوئیدیم و تو سر و کله هم زدیم برای هیچی؟ زندگی چی بود؟ لذتش چی بود؟ تو دنیا یه لحظه آرامش نداشتیم همش جنگیدیم با این و با اون. طبیعت به اون زیبایی و خانواده به او ن با صفایی رو از دست دادیم برای چیزی که آخرش پوچ بود. بخدا همینه اصل همینه دیر یا زود باید رخت سفر بست و باقی گذاشت. بزرگترین لذتهای این دنیا بصورت رایگان و مساوی در اختیار همه گذاشته شده فقط چشم بصیرت و عقل میخواد تا بفهمیش و کاملا قبولش کنی و اون وقته که میبینی به آرامش رسیدی. جنگل و دریا و کنار رودخانه همراه با خانواده و سر یه سفره ساده و بی ریا نشستن برای همه فراهمه اونیکه قانعست به بهترین شکل ازش استفاده میکنه و به آرامش میرسه و اونی که نمیفهمه از هر راهی دنبال بهم زدن آرامش خودش و زهر مار کردن زندگی بر دیگرانه. 

بیایید کمی منطقی باشیم، کار و زحمت و فعالیت و آبادانی و عمران و تکنولوژی همش عالیه و اصلا انسان برای همین آفریده شده و اشرف مخلوقات نامیده شده ولی بهتره که با آرامش و درست و درنظر گرفتن حقوق دیگران به خواسته های خود برسیم و نه با دستور و حکمفرمانی شیطان درونیمون به اسم حرص و ولع.  

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۵:۰۸
صابر میرزائی

بذار بریم سر اصل مطلب. بنظرت انسانها واقعا باهم دوستند؟ منظورم در همه لحظه های زندگیه. یعنی امکان داره که عوض بشن و اون روی سکه رو بهمون نشون بدن؟ از قدیم گفتن هیچ گربه ای محض رضای خدا موش نمیگیره. چقدر با این حرف موافقی؟ اگر موافقی، پس میتونی دوست داشتن رو روی حساب منفعت شخصی در زمان حال بذاری؟ یعنی شخصی که ادعا میکنه دوست داره و ازت خوشش میاد حتما یه منفعتی حتی به اندازه یه دونه ارزن براش داری. حالا این وسط دوست رو میشه به گروههای مختلفی تقسیم بندی کرد. بعضیها که دوست ندارن منتی رو سرشون باشه محبت شمای دوست رو یطوری جبران میکنند. یه عده هم یه تشکر خشک و خالی میکنند و میرن دنبال کارشون و ضرری هم بهت نمیرسونند. وای بروزی که گرفتار کسانی بشی که نمک خوردن و نمکدون شکستند . هر نوع دوستی رو میشه تحمل کرد بجز همین آخریه که الان بهت گفتم. اینجاست که آدم در بهت و حیرت فقط میشینه و تمام محبتهای گذشته رو میاره تو ذهنش و افسوس میخوره. آدمهایی که اینطور گزیده شدند خودشون هم به دسته های مختلفی دارند. یه عده به سوراخ گزیده شده نزدیک نمیشند و یه عده هم سرشون به سنگ نمیخوره و دوباره هوس کوچیک کردن و تحقیر کردن خودشون به سرشون میزنه و نزدیک میشن و اینبار به طرز بدتری از گذشته گزیده میشن چرا که دوست مقابلشون اینبار به شکل یک مزاحم و متخاصم بهشون نگاه میکنه و بهمین خاطر ضربه های سنگین و متعدد وارد میکنند که طرف رو دور کنند. 

باور بفرمایید ذات انسان طوریه که با مفهوم رقابت و مسابقه در این دنیا بیشتر آشناست تا با دوستی و محبت. چه بسیار انسانهایی که خرشون از پل میگذره و دوستان رو فراموش میکنند و کاش فراموش کنند، بدبختی اینه که در حین عبور یه لگد هم میزنن و میرن. در خیلی از محیطها چه فامیلی و چه محیط کاری از این نوع دوستیها زیاده و اتفاقاتی تلخ که در این موارد بین روابط افراد میفته کم نیست. 

اگر معتقدیم که باید برای رضای خدا کار کرد نباید از هیچ ضربه و خیانت و بیمحلی بعد از آن ناراحت شد و اگر قراره توقعی داشته باشیم که من فلان کارو برات کردم و تو هم باید فلان کارو کنی بر میگردیم به خط دوم همین دستنوشته که گفتم هیچ گربه ای محض رضای خدا موش نمیگیره. پس باید دیگه قبول کنین که همه دوستیها بر پایه منفعت شخصیه. ولی درست قضیه از دید من و آنچه حقیقت این دنیاست اینه که باید فاصله رو حفظ کرد با همه، حریم قائل شد و اگر کمکی از دستمان بر بیاید بدون توقع انجام بدیم و در عین حال منتظر وقوع این حالت که ممکنه سرت به همون سنگی بخوره که یه روز به سینه میزدی باشی. حفظ فاصله و پاسداری از شخصیت و کمک به درسترین راه ممکن، بهترین کار از دید خداوند و قانون این کائناته. نظر شما چیست؟

دوستیها رو نمیشه به شرط چاقو امتحان کرد تا اگر خوب بود داشته باشیمش و اگر بد بود بریزیمش دور.  

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ ارديبهشت ۹۷ ، ۰۹:۴۵
صابر میرزائی